ما کـجـا واسـیـرگـمـراهـی تا دلیل است ورهنـما هادی
ما کـویـریـم وهرکـلام شما شوق دریـا دهـد به ما هادی
کعبه دنبال طـوف سامرهات قبله مایل به تـوست یاهادی عشق را دیدهایم دورضریح مست شـشگـوشۀشماهادی
الــســلام عــلـیـک یـا مــولا الـسـلام عـلـیـک یــا هــادی
غــمدنــیــا زمــاندیــدارت مـیرود ازسـر گـدا هــادی
مـاگـدایـان کـوی سـامـرهایم
زائرمـست بـوی سـامـرهایم
زندهام همچنان زرحمت تو مدحخوان شکـوه عترت تو
من همان الـتـمـاسِ هرروزِ مـهــربـانـیبـینـهــایـتتـو
دسـتهایگـدایـیام لـبـریـز ازخـیالخـوش سخـاوت تو
دست بخـشـنده توقـسمت ما آرزوهـایمـاستقـسمتتو
دهـمـیـن آفـتـاب بـیتـکـرار مـنـم و حـسـرت زیـارت تو
راه من ای صراط زهـرایی مستـقـیـم است ازعـنایت تو
نـورازریشههـای بـاورمان میتـرواد به لطـف همت تو
وعده وعده پُراست سفرۀ ما صبح وظهروشب ازکرامتتو راهها خـتـم میشـود بهخـدا فـقـط ازکـوچـۀ هـدایـت تـو
راه تاریک ومن خطرنکنم
من که بیهـادیام سفر نکنم
میچکد نـورحق زدامـانت پــدر و مــادرم بـه قـربـانت ابتدای تـونـورعـلی نـورونیست حرفی زروز پایـانت گوشجان میدهد شبیه همه شیردرپرده هم به فـرمانت بـه بـلـنــدای آسـمـان پـرزدهرکه شد خاکبوس ایوانت چشمهچشمه غدیرمیجوشد ازکـلام هـمـیـشه جـوشـانت مــیــزبــانهـمـیـشــۀ دلـهــاسائـلتمیشودغـزلخوانت دشمن ودوست را نوازش کردعـطـرمست نـسـیم احسانت خوبشد زخم شَکِّ قـلـبم با “جـامـعـه”آیـههـای ایـمـانت کـرمتان شـبـیـه بـاران است عـادَتُکم همیشه احساناست